سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اللهم کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ من ساعات اللیل و النهار وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَمؤیدا حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً وعجل فرجه واجعلنا من شیعته یا ارحم الراحمین ...

فتیان 1412

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی صاحِبِ الدَّعوَةِ النَّبَوِیَّةِ وَ الأُصولِ الحَیدَرِیَّةِ وَ العِصمَةِ الفاطِمِیَّةِ وَ الحِلمِ الحَسَنِیَّةِ وَ الشَّجاعَةِ الحُسَینِیَّةِ وَ العِبادَةِ السَّجّادِیَّةِ وَ المَآثِرِ الباقِرِیَّةِ وَ الآثارِ الصّادِقِیَّةِ وَ العُلُومِ الکاظِمِیَّةِ وَ الحُجَجِ الرَّضَوِیَّةِ وَ الشُّهُبِ الجَوادِیَّةِ وَ الشُّرُوحِ الهادِیَّةِ وَ الهَیبَةِ الزَّکِیَّةِ وَ الغَیبَةِ المَهدِیَّةِ با صلوات بر محمد و آل محمد ... ورود شما را به وبلاگ فتیان 1412 گرامی می داریم

بشر از دیرباز برای غلبه بر حریف خود از شگردهای مختلفی همچون ارعاب (وحشت افکنی)، تحقیر، توهین، تهدید، تسجین (زندانی کردن)، تبعید، تکفیر و تفسیق، محاصره، انزوا و حتی قتل و دیگر  شگردها بهره برده و از ابزاری همچون زن و زر و زور و تزویر استفاده کرده یکی از شگردهایی که برای رسیدن به پیروزی و در مقابل افراد سرشناس و شاخص به کار می رود ترور است.

ترور یعنی حمله و از بین بردن حریف در زمان و جایی که انتظار حمله نمی رود. چنین شگردی هم از طرف جبهه حق سر می زند هم از جانب جبهه باطل. اما روش هر یک متفاوت است. ترور از ناحیه جبهه حق بر حق بوده و جوانمردانه حریف را به شکست می کشد اما در جبهه باطل به ناحق و ناجوانمردانه صورت می پذیرد.

ترور خود دو نوع است ترور شخص و ترور شخصیت. اما در ترور شخص ترورکننده برآن است تا شخص حریف را از میان بردارد اما در ترور شخصیت ترور کننده می بیند اگر شخص حریف از بین برود شخصیت او باقی می ماند و در دیگران ظهور می کند یعنی در واقع هنوز دشمن از بین نرفته و فقط شخص حریف عوض شده لذا دست به اقدام دیگری می زند یعنی شخصیت حریف را از بین می برد تا وقتی که در آینده شخص حریف از بین رفت دیگر شخصیت او در دیگری ظهور نکند. جبهه حق برای ترور شخصیت باطل از روشن گری و بازکردن مشت او استفاده می کند اما جبهه باطل از تزویر و مغالطه و واژگون نمایی و شایعه استفاده می کند. و از آنجا که در طول تاریخ غالباً جبهه باطل روی کار بوده و از ترور شخصیت استفاده می کرده الان دیگر ترور شخصیت به معنای منفی آن استفاده می شود و دیگر به ترور از ناحیه حق، ترور نمی گویند.

به هرحال شیاطین انسی و جنی هرگاه می بینندکه نمی توانندجلوی یک جریان و یک تفکر را بگیرند شروع به ترور آن می کنند و از شگردهای مختلفی استفاده می کنند یکی از مهمترین شیوه ها اینست که از جهل عوام و از ترس یا منفعت طلبی خواص استفاده کرده و شروع به اتهام زنی به فرد مورد نظرشان می کنند. و غالباً از تهمتهایی استفاده می کنندکه نتوان آن را پاسخ داد به طوری که اگر فرد مورد نظر بخواهد پاسخگو باشد بیشتر از این که توانسته باشد پاسخگو باشدخودش را خراب کرده باشد. مثلاً نسبت به سیدجمال الدین اسدآبادی شایعه کردند که او مسلمان نیست به این علت که ختان ندارد. یعنی تهمتی زدندکه اگر سیدجمال می خواست پاسخ گوی این تهمت باشد قبل از هر چیز خود را سبک و لوث کرده بود و همچنین همان چیزی را اجرا کرده بود که دشمنانش می خواستند یعنی دامن زدن به این تهمت و سبک کردن سیدجمال. و از آنجا که عوام در جهل غوطه ور بودند با گسترش این شایعه و تهمت، آن را واقعی و صحیح پنداشتند، و خواصِ علما هم چون می ترسیدند با دفاع از سیدجمال خودشان هم مورد تهمت و حمله قرار بگیرند و یا منافعشان در خطر بیافتد سکوت کردند و حتی معیار پذیرش یا عدم پذیرش یک انتساب را هم برای مردم روشن نکردند. لذا دشمنان به راحتی دور سیدجمال را در یک فشار اجتماعی، سیاسی، خالی کردند و به تعبیری او را به بایکوت سیاسی کشاندند. اما شیاطین در بیشتر اوقات برای این که تهمتها و ترورشان تأثیر بیشتری داشته باشد از افرادی استفاده می کنندکه قبلاً با فرد مورد نظرشان همراه بوده و بعداً به علتهای مختلف از او بریده یا رانده شده باشد مثلاً از کسی استفاده می کنندکه منافعش نزد او تأمین نشده، گاهی به خاطر حسادت جدا شده، گاهی منفعت بالاتری در جای دیگر دیده، گاهی از روی کج فهمی و حماقت از او جدا شده، گاهی به خاطر بی ظرفیتی او را رها کرده، گاهی از ترس حملات دشمنان جدا شده و هزار و یک علت دیگر. و به هرحال برای این که خود را بی گناه نشان داده و خود را تبرئه کند، تمام کاسه ها را بر سر یار قدیم خود می شکند و به ابزاری برای ترور شخصیت تبدیل می شود. عوام هم چون معیارحق و باطل در دستشان نیست با خود می گویند این که با او همراه بوده او را بهتر می شناسد پس هر چه می گوید درست است. در جریان جنگ صفین و نبرد امام مجتبی با معاویه همین اتفاق روی داد. آنجا که ابوموسی اشعری و برخی خوارج بر علیه امیرالمؤمنین حرف زدند یا ابن عباس که سردار سپاه امام مجتبی بود به لشکر معاویه پیوست. در اینجا عوام همین را ملاک قرار داده و هر چیزی که ابوموسی و ابن عباس گفتند شاهد مدّعا قرار داده و دور امیرالمؤمنین و امام مجتبی را خالی کردند.

از جامعه جاهل بیشتر از این  انتظار نمی رود که در ترور شخصیت اولیای الهی سهیم باشند و هزار افسوس که جامعه به ظاهر مسلمان از روی جهل و بدون در نظرگرفتن  معیارهای  قضاوت، به راحتی در مورد هرکس هر چیزی که می شنوندبپذیرند و طوری بپذیرندکه حتی آنچه را که خودشان دیده اند هم انکار کنند. تا جایی که گاهی می گویندکه ما چیز بدی از او ندیده ایم بلکه خوبی هم دیده ایم ولی چون دیگران از او بد می گویند لابد چیزی هست که می گویند. و چنین می شودکه شنیده های بی پایه و اساس و شایعات و یا وقایع تحریف شده معیار ردّ و قبول قرار می گیرد و بر اساس آنها قضاوت می شود. از طرف دیگر گرگهای در لباس میش هم چون خود را چهره های معنوی و مثبت نشان داده و مقبولیتی کسب کرده اند گوسفندانِ فکری را به دنبال خودکشیده و بادمجان دور قاب چین های بی مغز را هم که در هر هوچی گری و غوغاسالاری در صف اول هستند بر کثرت جمعیت خود افزوده و ولی خدا را مورد هجمه قرار می دهند و بدین گونه شخصیت او را به لجن می کشند و همه اینها از آنجا بلند می شودکه اهل علم مردم را از جهل بیرون نیاوردند و معیارها را به آنها نشان ندادند و حتی چه بسا خودشان عوام زده شده و با همان ملاکهای عوام برخورد کردند. و همین باعث شد عالم نمایان در رأس امور قرار بگیرند و دمادم بر جهل بیافزایند و اولیای الهی را بیشتر و بیشتر به عزلت بکشانند. اگر ما بتوانیم معیارها را با توجه به قرآن و عترت به جامعه نشان دهیم آرام آرام عالمان حقیقی و اولیای الهی از پشت ابرهای شبهات و نیرنگ منافقان بیرون آمده و چهره پلید عالم نمایان و مارهای خوش خط و خال رو می شود و کسانی هم که تبدیل به ابزار ترور شخصیت شده اند رسوا می شوند که طلحه و زبیر پیراهن عثمان را بهانه کرده اند و دردشان از این است که نزد امیرالمؤمنین به مال و منال و به پست و مقام نرسیده اند. معلوم می شودکه اگر عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بر علیه امیرالمؤمنین  منبر می رفتند از ترس از دست دادن جایگاهشان و رو شدن دست پلیدشان بود. دیگر معلوم می شود که حرفهای عرفانی امیرالمؤمنین کفر نیست بلکه عین توحید و عین حقیقت است. دیگر معلوم می شود که امام صادق رافضی نبوده و از آن طرف ابوحنیفه عالم نیست بلکه امر بر عکس است. دیگر معلوم می شودکه شلمغانی دلش برای اسلام نسوخته بلکه از روی حسادتی که به علی بن محمد سمری داشت ناحیه مقدسه را رها کرد و ادعای استقلال نمود بگذاریم و بگذریم. تا وقتی که معیاری که امیرالمؤمنین دادند تبیین و اجرایی نشودآش همان است و کاسه همان.تا معرفت حق نیاید معرفت اهل حق نخواهدآمد (إعرف الحق تعرف أهله). باید حق را با تمام ظرافتها و جوانبش بشناسیم تا دامنمان آلوده به دشمنی با اولیاء الله نشود.



[ سه شنبه 92/8/7 ] [ 6:10 عصر ] [ فتیان ]

نظر