سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اللهم کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ من ساعات اللیل و النهار وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَمؤیدا حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً وعجل فرجه واجعلنا من شیعته یا ارحم الراحمین ...

فتیان 1412

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی صاحِبِ الدَّعوَةِ النَّبَوِیَّةِ وَ الأُصولِ الحَیدَرِیَّةِ وَ العِصمَةِ الفاطِمِیَّةِ وَ الحِلمِ الحَسَنِیَّةِ وَ الشَّجاعَةِ الحُسَینِیَّةِ وَ العِبادَةِ السَّجّادِیَّةِ وَ المَآثِرِ الباقِرِیَّةِ وَ الآثارِ الصّادِقِیَّةِ وَ العُلُومِ الکاظِمِیَّةِ وَ الحُجَجِ الرَّضَوِیَّةِ وَ الشُّهُبِ الجَوادِیَّةِ وَ الشُّرُوحِ الهادِیَّةِ وَ الهَیبَةِ الزَّکِیَّةِ وَ الغَیبَةِ المَهدِیَّةِ با صلوات بر محمد و آل محمد ... ورود شما را به وبلاگ فتیان 1412 گرامی می داریم

در لوی بُد یار ما را خانه‌ای / خانه رفت از بین و شد ویرانه‌ای

زان فضای جان‌فزای دل‌ربا / وحش اندر وحشت و مرغ هوا

یک نشانی زان دیار یار نیست / هم‌دمش جز عقرب جرار نیست

نیست یاری تا کزو دل خوش بود / غیر مارانی که آدم‌کش بود

آرمیدم چون در آن جای شگفت / آسمان دیده باریدن گرفت

یاد آن جانانه‌ام آمد به سر / آتش حسرت ز قلبم شعله‌ور

تا خیال یار دیرینم فتاد / آتشی در جان شیرینم فتاد

در شگفتم از گروهی در جهان / در حضور خاتم پیغمبران

کآمدندش در مکانی مشتهر / عده‌ای را حبّ شاهی بُد به سر

جمله گفتندش که ای خیرالأنام / بعد تو ما را که می‌باشد امام

مصطفی فرمود گر سازم عیان / کیست بعد از من امام انس و جان،

با رسول خویشتن کاری کنید / که به موسی کرد آن قوم پلید

ترک هارون وزیرش کرده‌اند / دست اندر دم گوساله زدند

«پوزه‌ها زیر دمش اسپوختند / خرمن هستیّ خود را سوختند»

این سخن از آن رسول پاک‌زاد / حجّتی گویاست بر اهل رشاد

بعد از آن بر آن رسول پاک‌بین / آمده دستور ربّ‌العالمین

احمدا! برگو به مردم این پیام / تا مر آنان را شود حجّت تمام

ور نگویی نیستی بر ما رسول / آن همه سعی تو کی باشد قبول؟

ترس گر باشد تو را از آن و این / من تو را باشم نگه‌دار و معین

پس ز جا برخاست آن دم مصطفی / تا کند امر خدا را برملا

بود اندر دست او دست علی / «افتخار هر نبی و هر ولی»

وه چه نیکو دست، دست مصطفی / وه چه نیکو دست شاه اولیا

در میان جمله‌ی افرشتگان / حق‌تعالی شاهد اندر آن میان

«گفت هر کس را منم مولا و دوست / إبن عمّ من علی مولای اوست»

اوست بعد از من امام انس و جان / نی فلان و نی فلان و نی فلان

می‌نشد خرسند کس از کار او / متّهم کردندش از گفتار او

لب گشودند از پی چون و چرا / چشم پوشیدند از خیرالوری

گمره آن قوم جهول بوالفضول / ناپسندش اوفتد قول رسول

در غضب هر یک ز خودبینیّ‌شان / گوییا ببریده شد بینیّ‌شان

قصد حیله کرده با مولای‌شان / ای دو صد لعنت بر آن شورای‌شان

تا که از تدفین او برگشته‌اند / جملگی از دین او برگشته‌اند

حرف دیروز پیمبر کز اله / آمده، کردند مر او را تباه

آن‌چه شد زان بی‌خرد نامردمان / سود دادند و گرفتندی زیان

قطع ارحامش نمودند از ستیز / حق جزای‌شان دهد در رستخیز

چون که فردا شد قیامت را قیام / آن همه لب‌تشنه و خشکیده کام

نی مر آنان را ز حوض او نصیب / نی شفاعت‌خواه‌شان باشد حبیب

وسعت آن حوض چون دریا بود / نی به قدر ایله تا صنعا بود

پرچمی در وی بود افراشته / آب اندر وی بود انباشته

نهر کوثر می‌شود جاری از آن / پرچم وی رهنمای مؤمنان

در سفیدی آمده به‌تر ز سیم / سنگ ریزه اندر او درّ یتیم

خرّم است و رنگ‌رنگ و مشک‌فام / بوی جنّت آید از وی در مشام

ظرف‌های آن بسی جالب بود / ساقی آن پور بوطالب بود

سوی او آیند تا نوشند از آن / بشنوند نفرین و ردّ بی‌امان

کای گروه اوفتاده در ضلال / مر شما را نیست این آب زلال

این برای احمد و یاران اوست / وآن‌که او را حبّ فرزندان اوست

رو به‌دست آرید دیگر آب‌خور / نیست این حوض از برای گاو و خر

هر که از آن حوض‌شان نوشیده است / جامه‌ی عزّت به خود پوشیده است

روز محشر پنج بیدق آشکار / زان همه یک بیدق‌استی رستگار

بیدق گوساله و فرعون او / بیدقی از سامری زشت‌خو

بیدق ادلم سیاه نابه‌کار / بیدقی از نعثل دور از شعار

این چهار و پیرو آیین‌شان / بین‌شان اندر هلاکت بی‌نشان

پنجمی را قائد او حیدر است / این نه از من از خدای اکبر است

«ای گروه شیعیان! شادی کنید / هم‌چو سرو و سوسن آزادی کند»

«حمیری» باشد ثناگوی شما / گرچه بند از بند او گردد جدا

بر نبی و حیدر داماد او / رحمت حق باد تا میعاد او

از «حسن» داری خبر ای کردگار / کو محب احمد است و هشت و چار

نی به تقلید است بل دارد یقین / رستگاری نیست اندر غیر این

در ازل شد با علی پیوند او / گر جدا سازند بند از بند او



[ دوشنبه 92/9/18 ] [ 11:10 صبح ] [ فتیان ]

نظر