صهیونیزم بین الملل یک سیستم ضد دینی است که هدفش مبارزه با دین الهی به صورتهای مختلف و گسترده است. و از آنجا که فعالیت صهیونیزم صورتهای مختلفی دارد شاخه هایی نیز پیدا کرده که عبارتند از شاخه های دینی و غیر دینی. حوزه فعالیت شاخه های غیر دینی در مسلکهای غیر دینی و لائیک مثل کمونیسم و سوسیالیسم و سکولاریسم و ... است. اما حوزه فعالیت شاخه های دینی در ادیان الهی و غیر الهی است. ادیان غیر الهی مثل بودیسم و هندوئیسم و زرتشتیسم و سایر ادیانی که ریشه در انبیای الهی ندارند. و حوزه فعالیتشان در ادیان الهی یعنی ادیانی که ریشه در انبیای الهی دارند در سه دین اصلی و بزرگ در جهان است یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام. همه کم و بیش با صهیونیزم یهودی آشنایی دارند که پایگاه اصلی آنها در تلاویو است و از لندن و واشنگتون هم مورد حمایت جدی قرار می گیرند. اما کمتر کسی با صهیونیزم مسیحی آشناست که پایگاه اصلی آنها در واتیکان است و به ندرت کسانی پیدا می شوند که با صهیونیزم اسلامی آشنا باشند و شاید کمتر از تعداد انگشتان دست کسانی پیدا شوند که بدانند صهیونیزم اسلامی، هم در شیعه هست هم در غیر شیعه. و متأسفانه ما که در کشور شیعی هستیم از این موضوع غفلت کرده ایم. هر کدام از این شاخه ها اهدافی دارند که در مرکز فعالیتشان، آنها را طراحی و اجرا می کنند. مرکز صهیونیزم اسلامی غیر شیعی، قاهره است و روحانیون به ظاهر مسلمان اما در باطن همسو و مطابق با اهداف صهیونیزم بین الملل پرورش می دهد. و خدا نکند که قم نیز مانند قاهره مرکز صهیونیزم شیعی باشد. روش های آموزشی و تربیتی که به صورت دکترین در می آید و به اجرا گذاشته می شود جامعه روحانی صهیونیستی پرورش می دهد که بدون اینکه خودشان متوجه باشند در راستای اهداف صهیونیزم بین الملل به صورت افتخاری و بدون حقوق فعالیت می کنند. اگر شما خاطرات مستر همفر را دیده باشید می دانید که صهیونیزم از مدتها قبل برای نفوذ در حوزه های علمیه و دانشگاه ها و خانقاه ها طرح و برنامه های پیچیده ای داشته که قطعاً پس از سالها تجربه بیشتری نیز به دست آورده اند و خیلی پیچیده تر و پنهان تر در مراکز مهم دینی ریشه دوانیده اند و بسیایر از اهداف خود را از طریق این مراکز به صورت فرهنگ عمومی درآورده اند که آنقدر همگانی شده که هیچکس باور نمی کند این فرهنگ یک فرهنگ شیطانی و صهیونیزمی است. حذف عرفان شیعی و جایگزینی عرفان غیر شیعی نمونه ای از این فرهنگ است. جدایی شریعت از طریقت نمونه ای از این فرهنگ است. در هر حال بدون آشنایی با معیارهای حق و باطل هیچگاه نمی توان آنها را ردّیابی کرد. چه بسا برخی از متشرعنی که از آنها تجلیل شده و به عنوان شاخص و الگو معرفی می شوند جزوی از نقشه صهیونیزم بین الملل بوده و بیش از مترسکی در دست آنها نیستند که متأسفانهما به علت جدایی از معیارهای قرآن و عترت، اینگونه افراد را از اولیاء الله می پنداریم که در واقع اولیاء طاغوت هستند.
ادامه دارد.....
[ دوشنبه 93/10/22 ] [ 1:14 عصر ] [ فتیان ]