سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اللهم کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ من ساعات اللیل و النهار وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَمؤیدا حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً وعجل فرجه واجعلنا من شیعته یا ارحم الراحمین ...

فتیان 1412

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی صاحِبِ الدَّعوَةِ النَّبَوِیَّةِ وَ الأُصولِ الحَیدَرِیَّةِ وَ العِصمَةِ الفاطِمِیَّةِ وَ الحِلمِ الحَسَنِیَّةِ وَ الشَّجاعَةِ الحُسَینِیَّةِ وَ العِبادَةِ السَّجّادِیَّةِ وَ المَآثِرِ الباقِرِیَّةِ وَ الآثارِ الصّادِقِیَّةِ وَ العُلُومِ الکاظِمِیَّةِ وَ الحُجَجِ الرَّضَوِیَّةِ وَ الشُّهُبِ الجَوادِیَّةِ وَ الشُّرُوحِ الهادِیَّةِ وَ الهَیبَةِ الزَّکِیَّةِ وَ الغَیبَةِ المَهدِیَّةِ با صلوات بر محمد و آل محمد ... ورود شما را به وبلاگ فتیان 1412 گرامی می داریم

همانطور که فقه به شیعی و غیر شیعی تقسیم می شود عرفان هم به شیعی و غیر شیعی تقسیم می شود. توضیح کلام اینکه عرفان که مراد از آن طریقت یعنی بطن دین است همچون فقه که مراد از آن شریعت یعنی ظهر دین است به شیعی و غیر شیعی تقسیم می شود یعنی همانطور که ما در شریعت به اهلبیت عصمت و طهارت رجوع می کنیم در طریقت نیز به این بزرگواران مراجعه داریم و غیر شیعه در شریعت به امثال ابوحنیفه و در طریقت به امثال ابن عربی مراجعه می کنند.

فقه و عرفان شیعی حق است و فقه و عرفان غیر شیعی باطل است.

غیر شیعه اصلا با ولایت کاری ندارند بلکه منکر آن هم هستند لذا بیان مراتب ولایت مخصوص عرفان شیعی است. باید دانست که همانطور که در شریعت امثال ابوحنیفه ها از ائمه اطهار اخذ نموده اند در طریقت نیز چنین است لذا شما در شریعت غیر شیعی و در طریقت غیر شیعی بعضی از مطالب شیعی را به صورت ناقص می بینید و این نشانه حق بودن آنها نیست بلکه دقیقاً نشانه باطل بودن آنهاست چرا که مولانا امیرالمومنین صلوات الله علیه می فرمایند که آنان حق را با باطل می آمیزند تا باطل را به خورد شما دهند. بله اگر این کار را نمی کردند نمی توانستند فرقه و مسلکی را راه بیاندازند و خود را در مقابل ائمه قرار دهند و ما نباید از این التقاط آنها فریب بخوریم و به سوی آنها گرایش پیدا کنیم. ضمناً عده ای دنبال این هستند که بگویند شیعه طریقت ندارد و هر چه هست شریعت است و این درست مثل این است که بگویند انسان روح ندارد و هر چه هست جسم است. و آنچه این شبهه را تقویت کرده اینست که از عرفان شیعی و عرفای شیعه کمتر نامی به میان می آورند تا به این شبهه دامن بزنند. عجبا! غیر شیعه که در مسلمانی اش تردید هست دینش ظهر و بطن داشته باشد اما شیعه که اسلام اصیل است فقط یک بُعد از اسلام را دارد؟ کوتاهی بزرگان در تبیین طریقت شیعه دلیل بر فقدان آن نیست چنانچه گفته اند عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود.

پس آنچه مهم است اینست که بدانیم اسلام ظهر و بطن دارد و ظهر آن شریعت و بطن آن طریقت است و این تقسیم، هم در اسلام اطهر که شیعه اثنی عشری است می باشد و هم در اسلام انجس که فِرَق مسلمین می باشد مطرح است.

خلاصه کلام اینکه چه شیعه و چه غیر شیعه هر دو ، هم شریعت دارند هم طریقت. و شیعه کسی است که هم در شریعت و هم در طریقت به حضرات معصومین مراجعه نماید نه اینکه فقط در شریعت به ایشان مراجعه کند و در طریقت از غیر بگیرد یا منکر باشد. پس نمی شود مثلا شریعت را از امام صادق صلوات الله علیه گرفت و طریقت را از ابن عربی. بله آنکه طریقت را از ابن عربی می گیرد باید شریعتش را نیز از ابوحنیفه بگیرد.

وا أسفا که امروزه هستند کسانی که شریعتشان شیعی است اما طریقتشان غیر شیعی است و این همان نفاق است که در صدد محو دین بر می آید.

استعمار که توسط اشخاصی همچون مستر همفر در صدد ترویج کتب سه گانه مثنوی معنوی جلال الدین و احیاء العلوم ابوحامد و فتوحات مکیه ابن عربی در کشورهای اسلامی برآمد آیا دلش برای عرفان سوخته بود؟ این برای این نبود که عرفان را ترویج دهند بلکه می خواستند از ترویج عرفان شیعی جلوگیری کنند چرا که می دیدند فقه شیعی به تنهایی چه ها کرده و اگر در کنار این فقه شیعی، عرفان شیعی هم بیاید یعنی اسلام به طور کامل مطرح شود آن موقع اسلام همه جهان را خواهد گرفت پس برای اسلام ستیزی، در صدد برآمدند که اول در صورت امکان، کلّ اسلام را از بین ببرند و اگر نشد که ظاهر اسلام را جلوگیری کنند حداقل از باطن آن جلوگیری کنند که خلاصه یا اسلام نباشد یا اگر باشد ناقص باشد.

و این انتقاد به کسانی که طرفدار عرفان هستند و بیشتر در قم و فیضیه مشغول تدریس هستند، وارد است که به جای ترویج عرفان شیعه به ترویج عرفان غیر شیعه که در عرفان ابن عربی و مکتب اندلس نمودار شده است می پردازند.

اگر بعضی از آقایان همین نکته به ظاهر ساده که عرفان مانند فقه، به شیعی و غیر شیعی تقسیم می شود می دانستند بسیاری از دعواها و دشمنی ها با اصل عرفان برچیده می شد.و تکفیر و دشمنی با انسانهای پاکی که اهل طریقت شیعه هستند از بین می رفت. همین جهالت باعث شد که امثال شیخ حسیقلی همدانی ها و میرزا جواد انصاری ها از حوزه علمیه طرد شوند و امثال عبدالصمد همدانی ها زیر تیغ جهالت مُشتی نادان به شهادت برسند.

بله باید به این واقعیت تلخ اعتراف کرد که آنگونه که در فقه به تبیین تفاوتهای فقه شیعی و غیر شیعی پرداخته شده متأسفانه در عرفان چنین کاری صورت نپذیرفته و بین عرفان شیعه و غیر شیعه التقاط شده هر چند که مدتی است می خواهند مرزهای فقه شیعه و غیر شیعه و عقاید شیعه و غیر شیعه را به بهانه تقریب مذاهب بردارند و آرام آرام دین سومی را درست کنند که نه شیعه علوی است نه سنّی عمری؛ و این خود شیطنتی است که قصه ای غم انگیز و طولانی دارد و ردّ پای پنهان صهیونیزم را می توان در آن دید. به هر حال باید آنها که درد دین دارند و قلبشان برای احیاء تشیّع می تپد زحمات بسیاری را در این مسیر متحمل شوند و مبانی عرفان شیعه را مانند مبانی فقه شیعه با مجاهدات و ریاضات ولایی از دو منبع گرانبهای قرآن و عترت به دست آورده و تبیین کنند تا مرزهای عرفان شیعه و غیر شیعه نیز تا حدودی مشخص شود.



[ یکشنبه 94/2/20 ] [ 9:40 صبح ] [ فتیان ]

نظر