سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اللهم کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ من ساعات اللیل و النهار وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَمؤیدا حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً وعجل فرجه واجعلنا من شیعته یا ارحم الراحمین ...

فتیان 1412

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی صاحِبِ الدَّعوَةِ النَّبَوِیَّةِ وَ الأُصولِ الحَیدَرِیَّةِ وَ العِصمَةِ الفاطِمِیَّةِ وَ الحِلمِ الحَسَنِیَّةِ وَ الشَّجاعَةِ الحُسَینِیَّةِ وَ العِبادَةِ السَّجّادِیَّةِ وَ المَآثِرِ الباقِرِیَّةِ وَ الآثارِ الصّادِقِیَّةِ وَ العُلُومِ الکاظِمِیَّةِ وَ الحُجَجِ الرَّضَوِیَّةِ وَ الشُّهُبِ الجَوادِیَّةِ وَ الشُّرُوحِ الهادِیَّةِ وَ الهَیبَةِ الزَّکِیَّةِ وَ الغَیبَةِ المَهدِیَّةِ با صلوات بر محمد و آل محمد ... ورود شما را به وبلاگ فتیان 1412 گرامی می داریم

در بیان مرد دین و شرح پیر

 

چو دولت همنشین مرد باشد 

همیشه او قرین درد باشد

چو درد دین نماید وی ترا راه

شوی از خواب غفلت زود آگاه

پدید آید ترا در سینه شوقی

که یابد نفس تو زان شوق ذوقی

پس آنگه شوق و ذوقت سوز گردد

شبت زان سوز همچون روز گردد

شوی طالب که تا خود کیستی تو

درین دنیا ز بهر چیستی تو

شب و روزت بود این درد دایم

وجود تو بود زین درد قایم

مشایخ درد دین دانند این درد

کنند از جمله آلایش ترا فرد

عجب دردیست این درد مبارک

بود در خورد هر مرد مبارک

مبادا هیچکس زین درد خالی

که ماند از سعادت فرد و خالی

دوای جمله? انسی و جنی

همین درد است می‌باید که دانی

خوشا دردا که آخر او دوا شد

تمامت رنجها را او شفا شد

همان دل کو ز دین بی درد باشد

یقین دان کو ز معنی فرد باشد

درونت گر دمی از وی جدا شد

بصد گونه بلاها مبتلا شد

اگرچه نفست از وی در عذابست

ولیکن جان و دل را فتح بابست

چو درد دین ترا در دل اثر کرد

ز خویشت خواجگی باید بدر کرد

بباید یک نظر کردن در آفاق

تفکر کردن اندر عهد و میثاق

پس آنگه زان نظر باید بریدن

تمامت پرده هستی دریدن

بفکرت باید اندر خود نظر کرد

پس آنگه بیخود اندر خود سفر کرد

چو آن چیزی که تو جویای آنی

برون از تو نباشد تا تودانی

در آفاقش نیابی گرچه جوئی

ولی در خود بیابی گر بجوئی

ولی تنها ندانی کار کردن

بباید این سفر ناچار کردن

بخود گر برنشینی گم کنی راه

بدان این تا نیفتی در بن چاه

بسا طالب که بر خود برنشستند

تمامت راه را بر خود ببستند

نشاید بی دلیلی رفتن این راه

که درهر منزلش باشد دو صد چاه

در آن هر یک بود غولی خطرناک

شده در ره زدن گستاخ و چالاک

بآواز خوشت خواند فراچاه

نهد بر دست و پایت بند از آن چاه

در آنچاه طبیعت ار بمانی

شود یکباره تلخت زندگانی

بباید رهبر چابک طلب کرد

که او داند ترا در ره ادب کرد

برایش خویشتن تسلیم می کن

رسوم و راه از آن تعلیم می کن

شریعت ورز باشد مرد هشیار

شده مکشوف بر وی جمله اسرار

قدم اندر شریعت داشته او

نه هرگز سنتی بگذاشته او

نکرده یک نفس با او مدارا

همه آفاق بر وی آشکارا

شده او مطمئن اندر همه حال

بکرده ترک نفس و جاه با مال

نه هرگز ره زده بر وی هوائی

نه صادر گشته زاعمالش ریائی

گذشته از مقامات و ز تلوین

شده قایم بحالات و بتمکین

منازل قطع کرده ره بریده

تمامت پرده? هستی دریده

اجازت یافته در کارها او

بجان و دل کشیده بارها او

علوم ظاهر و باطن برش جمع

گدازان گشته اندر راه چون شمع

که تا با او دراین ره در بدایت

بنور شمع او یابی هدایت

صلاح کار او یکسر بجوید

ز نفست زنگ خود بینی بشوید

ترا در ره بهمّت پاس دارد

منازل یک بیک بر تو شمارد

بگوید آفت هر منزلی چیست

همان همره ترا در هر قدم کیست

نشان قرب و بعد و وصل هجران

از آن یکسر بیاموزی تو ای جان

چو دولت پایمرد کار باشد

همان بخت تو هر دم یار باشد

بدست آور چنین صاحب دلی را

که بگشائی ازو هر مشکلی را

همان چیزی که فرماید تو زنهار

بجان و دل کن استقبال آن کار

ز دست ظاهر او خرقه در پوش

بباطن رو بجان و دل همی کوش

بیان الارشاد

 



[ چهارشنبه 94/10/23 ] [ 12:56 عصر ] [ فتیان ]

نظر