سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اللهم کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ من ساعات اللیل و النهار وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَمؤیدا حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً وعجل فرجه واجعلنا من شیعته یا ارحم الراحمین ...

فتیان 1412

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی صاحِبِ الدَّعوَةِ النَّبَوِیَّةِ وَ الأُصولِ الحَیدَرِیَّةِ وَ العِصمَةِ الفاطِمِیَّةِ وَ الحِلمِ الحَسَنِیَّةِ وَ الشَّجاعَةِ الحُسَینِیَّةِ وَ العِبادَةِ السَّجّادِیَّةِ وَ المَآثِرِ الباقِرِیَّةِ وَ الآثارِ الصّادِقِیَّةِ وَ العُلُومِ الکاظِمِیَّةِ وَ الحُجَجِ الرَّضَوِیَّةِ وَ الشُّهُبِ الجَوادِیَّةِ وَ الشُّرُوحِ الهادِیَّةِ وَ الهَیبَةِ الزَّکِیَّةِ وَ الغَیبَةِ المَهدِیَّةِ با صلوات بر محمد و آل محمد ... ورود شما را به وبلاگ فتیان 1412 گرامی می داریم

سر سلسه سالکان حوزوی در عصر حاضر جناب فیض رحمة الله علیه است که با تلاشهای او تا بحال راه سلوک بر سالکان مسدود نگشته و از عناد ورزی معاندان جلو گیری شده است. او در شریعت تلمیذ سید ماجد بحرانی و در طریقت مرید شیخ محمد سدیری است. و خود در شریعت و طریقت استادی مسلم شد که شاگردانی هم چون قاضی سعید قمی را تحویل جامعه اسلامی داد. شیخ حر عاملی در أمل العامل در ستایش از جامعیت وی چنین می نویسد «کان فاضلاً عالماً ماهراً حکیماً متکلماً محدثاً فقیهاً محققاً ادیباً شاعراً حسن التصنیف من المعاصرین» او مرجع علماء شیعه بود و بیشتر علما به او رجوع می کردند و دیگران را نیز به او رجوع می دادند. مرحوم مجذوبعلی شاه همدانی و مرحوم شیخ حسینقلی همدانی به مریدان خود مطالعه کتب جناب فیض را توصیه می کردند و کتب او را در تمامی معارف اسلامی مکفی می دانستند. و همین امر باعث شد که بعضی از کتب او درسی شود و در حلقات علمی تدریس شود. در این اواخر هم عارف بالله سید روح الله رحمة الله علیه تأکید فراوانی به مطالعه کتب فیض داشتند. نمی توان تاثیر به سزای فیض را در بزرگانی چون صدر الدین شیرازی، محمد صالح مازندرانی، محمد طاهر قمی، محمد باقر مجلسی، سید نعمت الله جزائری، خلیل قزوینی و شاگردان اینها نسل به نسل انکار کرد و خدمات ایشان را فراموش کرد. او که در جمع شریعت و طریقت کم نظیر بود باعث شد که علماء‌بعد نیز چنین حرکت کنند و شریعت و طریقت را توأمان داشته باشند و به سعادت برسند. او برای هر طیفی از جامعه اسلامی مائده ای را تهیه نموده است. برای مبتدی در تفسیر، اصفی و در حدیث، شافی و در دعا، الاذکار المهمة و در حکمت، علم الیقین و در عرفان، حقایق الدین و در فقه، النخبةالکبری. برای منتهی در تفسیر، صافی و در حدیث،‌وافی و در دعا، خلاصة الاذکار، و در حکمت، عین الیقین و در عرفان، المحجةالبیضاء و در فقه مفاتیح الشرایع.

رساله حاضر (زاد السالک) را جناب فیض در جواب کسانی که از کیفیت سلوک راه حق پرسیده بودند نوشته است. مرحوم آقا بزرگ طهرانی صاحب الذریعه فرموده اند که «این رساله شریف مشتمل بر مطالبی است که می توان از آنها به کلمه جامعه سلوک دینی تعبیر نمود.» و واقعاً این رساله جواب گوی کسانی که می خواهند سلوک الهی را آغاز کنند می باشد و اساتید در قرن گذشته بعد از کتاب آداب المتعلم، زاد السالک را برای طلاب تدریس می کرده اند و جا دارد که این رویّه حسنه همچنان ادامه یابد و حداقل این دو رساله در مدارس مجدداً تدریس شود که نقش خوبی در گرایش به مسائل تربیتی و مباحث سلوکی دارند.

زاد السالک

این رساله در جواب سوال یکی از برادران روحانی نوشته شده که از کیفیت سلوک راه حق پرسیده بودند.

بسم الله الرحمن الرحیم

بدان ایّدک الله تعالی همچنان که سفر صوری را مبداء و منتهائی و مسافتی و مسیّری و زادی و راحله ای و رفیقی و راهنمائی می باشد، همچنین سفر معنوی را که سفر روح است به جانب حق تعالی، همه هست. مبدأش جهل و نقصان طبیعی است که با خود آورده از شکم مادر «والله أخرجکم من بطون امّهاتکم لا تعلمون شیئاً» (16/78) و منتهایش کمال حقیقی است که فوق همه کمالات است و آن وصول است به حق سبحانه«و إن الی ربک المنتهی» (53/42) و مسافت راه در این سفر، مراتب کمالات علمیه و عملیه است که روح طی آنها می کند شیئاً فشیئاً هرگاه بر صراط مستقیم شرع که مسلوک اولیاء است سائر باشد. «وانّ هذا صراطی مستقیما، فاتّبعوه و لا تتبعوا السّبل فتفرّق بکم عن سبیله» (6/153) و این کمالات مترتب است بعضی بر بعضی تا کمال متقدم طی نشود به متأخر منتقل نتوان شد چنانکه در سفر صوری تا قطعه ای مسافت متقدمه طی نشود به متأخره نتوان رفت.

منازل این سفر، صفات حمیده و اخلاق پسندیده است که احوال و مقامات روح است. از هر یک به دیگری که فوق آن استمنتقل می شود بتدریج.

منزل اول یقظه است که آگاهی است و منزل آخر توحید است که مقصد أقصی است از این سفر «یا ایّها الانسان انّک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه» (84/6).

مُسیّر این سفر جدّ تمام و جهد بلیغ نمودن و همت گماشتن است در قطع این منازل به مجاهده و ریاضت نفس به برداشتن بار تکالیف شرعیه از فرائض و سنن و هر روز مشارطه، مراقبه و محاسبه نفس بلکه هر لحظه تا اگر تقصیری شده باشد تلافی و تدارک آن بشود «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (29 / 69 )

و هموم را واحد گردانیدن و منقطع شدن به حق سبحانه و تعالی و «تبتّل الیه تبتیلا» (73/8) و زاد این سفر تقوی است «و تزوّدوا فإنّ خیر الزاد التقوی» (2/197). تقوی عبارت است از قیام نمودن به آنچه شارع امر به آن فرموده است و پرهیز کردن از آنچه نهی از آن کرده از روی بصیرت، تا دل به نور شرع و صیقل تکالیف آن، مستعد فیضان معرفت از حق عزّ و جلّ شود «و اتقوا الله و یعلمکم الله» همچنان که مسافر صوری تا قوّت بدن از غذا حاصل نکند قطع راه نتواند کرد همچنین مسافر معنوی تا به تقوی که غذای روح است و طهارت شرعیه، ظاهراً و باطناً قیام ننماید و روح را به آن تقویت نکند روح او قطع راه بهشت نتواند کرد و علوم و معارف که بر تقوی مترتب می شود و تقوی از آن حاصل می شود بر او فائض نمی گردد. مَثَل این مثل کسی است که در شب تار چراغی در دست داشته باشد و به نور آن راهی را می بیند و می رود. هر یک گام که بر می دارد قطه ای از آن راه روشن می شود و بر آن می رود و هکذا تا گام بر ندارد و نرود روشن نشود و تا روشن نشود نتواند رفت. آن دیدن به منزله علم و معرفت است و آن رفتن به منزله عمل و تقوی «من عمل بما علم اورثه الله علم ما لم یعلم. العلم یهتف بالعمل، فان أجابه و الا ارتحل. لا یقبل الله عملا الا بمعرفة و لا معرفة الا بعمل فمن عرفه دلّته المعرفة علی العمل و من لم یعمل فلا معرفة له، الا إن الایمان بعضه من بعض». ( الکافی )

و همچنانکه که در سفر صوری کسی که بَلَد راه نباشد و راه را نداند به مقصد نمی رسد، همچنین در سفر معنوی نیز کسی که بصیرت در عمل ندارد به مقصد نمی رسد. کذا عن الصادق صلوات الله علیه: «العامل علی غیر بصیرة کالسائر علی غیر الطریق لا یزیده کثرة السیر الا بعدا». ( کافی باب من عمل بغیر علم ج1)

و راحله این سفر بدن است و قوای آن. همچنانکه در سفر صوری اگر مرکب ضعیف و معلول باشد راه را طی نتواند کرد، همچنین در این سفر تا صحت بدن و قوت قوا نباشد کاری نتوان ساخت. پس تحصیل معاش از این جهت ضروری است «لولا الخبز ما صلینا و لا صمنا» (کافی ج 5)

و آنچه از برای ضرورت است بقدر ضرورت باید.لذا طلب فضول در معاش مانع از سلوک است و دنیای مذموم که تحذیر از آن فرموده اند عبارت از آن فضول است که بر صاحبش وَبال است و امّا قدر ضروری از آن داخل امور آخرت است و تحصیلش عبادت. و همچنانکه اگر کسی در سفر صوری مرکب خود را سر دهد تا خود سَر می چرد راه او طی نمی شود، همچنین در این سفر معنوی اگر بدن و قوا راکه بمنزله مرکب است بگذارد تا هرچه مُشتَهای آنهاست بجا آورند و به آداب و سنن شرعیه مقید نگرداند و لجام آن را در دست نداشته باشد راه حق طی نمی شود. و اما رفیقان این راه علما و صلحایند که یکدیگر را ممّد و معاونند «ید الله علی الجماعة». چه هر کسی بر عیب خود زود مطلع نشود اما بر عیب دیگری زود واقف می شود پس اگر چند کس با هم بسازند و یکدیگر را از عیوب و آفات با خبر سازند زود راه بر ایشان طی می شود و از دزد دین ایمن می گردند چه «الشیطان الی المنفرد اقرب منه إلی الجماعة» اگر یکی از راه بیرون رود دیگری او را خبر دار می گرداند و اگر تنها باشد تا واقف شود هیهات است و راهنمای این راه رسول اکرم و ائمه معصومین صلوات الله علیم اجمعین می باشند که راه نموده اند و سنن و آداب وضع کرده و از مصالح و مفاسد راه خبر داده اند و خود به این راه رفته اند و امّت را به تأسّی خود امر فرموده اند:«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» و محصَّل آنچه ایشان می نموده اند و امر به آن فرموده اند چنانچه از روایات معتبره به طریق اهل بیت صلوات الله علیهم مستفاد می شود از اموری که سالک را لابدّ است از آن و اخلال آن به هیچ وجه جایز نیست بعد از تحصیل عقاید حقه عبارتند از:

اول: توکل بر حق تعالی کردن در همه امور و نظر به اسباب نداشتن. «و من یتوکل علی الله فهو حسبه» (طلاق/3)

و دوم: اخلاص ورزیدن است در عبادت که غیر حق تعالی معیار نظر نباشد «العمل الخالص الذی لا ترید ان یحمدک علیه احد الا الله عزّو جلّ» ( از امام صادق صلوات الله علیه / بحار ج 70)

و سوم: محافظت بر صلوات خمس أعنی گزاردن نماز در اول وقت به جماعت و سنن و آداب، پس اگر بی علتی و عذری از اول وقت تأخیر کند یا به جماعت حاضر نشود یا سنتی از سنن یا ادبی از آداب آن را فرو گذارد إلا نادراً از سلوک راه بیرون رفته و با سایر عوام که در بیداء جهالت و ظلالت سر گردان می چرند و از راه و مقصد بی خبرند و ایشان را هرگز ترقی نیست مساوی است؛ و محافظت بر نماز معهوده رواتب یومیه که ترک آن را معصیت شمرده اند؛ و محافظت بر نماز جمعه و عیدین و آیات با اجتماع شرایط إلا مع العذر المُسقِط.

و چهارم: محافظت بر صوم ماه رمضان و تکمیل آن. چنانچه زبان را از لغو و غیبت و دروغ و بهتان و نحو آن و سایر اعضا را از ظلم و خیانت، و فطور را از حرام و شبهه بیشتر ضبط کند که در سایرایام می کرد؛ و محافظت بر صوم سنت که سه روز معهوده است از هر ماهی که معادل صوم دهر است چنانکه بی عذری ترک نکند و اگر ترک کند قضاء کند یا به مُدی از طعام تصدق نماید.

و پنجم: محافظت بر زکات و خمس بر وجهی که تأخیر و توانی جایز ندارد مگر عذری باشد مثل فَقد مستحق یا انتظار افضل مستحقین و نحو آن و محافظت بر انفاق حق معلوم از مال، أعنی مقرّر سازد که هر روز یا هر هفته یا هر ماه به سائل یا محروم چیزی داده باشد به قدر مناسب چنانچه إخلال به آن نکند و اگر کسی را نیز به آن مطلع نسازد بهتر است.

و ششم: محافظت بر حَجّة الاسلام چنانچه در سال وجوب به فعل آورد و بی عذری تأخیر روا ندارد و زیارت قبور مقدّس رسول اکرم و ائمّه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین خصوصاً حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه چه در حدیث آمده که زیارت حسین صلوات الله علیه فرض است بر هر مومن. هر که ترک کند، حقی از خدا و رسول ترک کرده باشد و در حدیث دیگر وارد است که هر امامی را عهدی است بر گردن شیعه خود و از جمله تمامی وفای به عهد، زیارت قبور ایشان است.

و هفتم: امر به معروف و نهی از منکر به قدر وسع و طاقت کردن و دیگران را نیز بر خیر داشتن و غمخواری نمودن و با خود در سلوک شریک ساختن اگر قوت نفسی داشته باشد و الا اجتناب از صحبت ایشان نمودن با مدارا و تقیه تا موجب وحشت نباشد.

و هشتم: محافظت بر حقوق إخوان و قضای حوائج ایشان چه تأکیدات بلیغه در آن شده بلکه بر اکثر فرائض مقدم داشته اند «من قضی لأخیه المومن حاجة کمن عبد الله دهره». ( رسول اکرم / أمالی الطوسی )

و نهم: اخلاق مذمومه مثل کبر و حرص و حسد و نحو آن را از خود سلب کردن به ریاضت و اخلاق پسندیده مثل حسن خلق و تواضع و صبر و غیر آن بر خود بستن تا ملکه شود.

و دهم: ترک منهیات جملةً و اگر بر سبیل ندرت معصیتی واقع شود، زود به استغفار و توبه و انابت تدارک نماید تا محبوب حق باشد. «ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین» (2/222) و ترک شبهات که موجب وقوع در محرمات است و گفته اند: هر که ادبی را ترک کند از سنتی محروم می شود و هر که سنتی را ترک کند از فریضه ای محروم می شود.

و یازدهم: در ما لایعنی خوض نکردن که موجب قسوت و خسران است «من طلب ما لا یعنیه فاته ما یعنیه» و اگر از روی غفلت صادر شود بعد از تنبّه تدارک نماید به استغفار. «ان الذین اتقوا اذا مسّهم طائف من الشیطان تذکرّوا» و تا ترک مجالست بطّالین و مُغتابین و آنهایی که سخن پراکنده گویند و روز می گذرانند، نکند از ما لایعنی خلاص نشود چه هیچ چیز مثل این نیست که در ایجاب قسوت و غفلت و تضییع وقت موثر باشد.

و دوازدهم: کم گفتن و کم خوردن و کم خفتن را شعار خود ساختن که دخل تمام در تنویر قلب دارد.

و سیزدهم: هر روز قدری از قرآن کریم را تلاوت کردن به تدبّر و تأمل و خضوع و اگر بعضی از آن در نماز واقع شود بهتر است.

و چهاردهم: قدری از اذکار و دعوات را وِرد خود ساختن خصوصاً بعد از نمازهای فریضه و اگر کسی تواند که اکثر اوقات زبان را آهسته به ذکر حق مشغول دارد اگر چه جوارح در کارهای دیگرمصروف باشد زهی سعادت. «یا ایها الذین امنوا اذکرو الله ذکراً کثیرا».

و از حضرت امام باقر صلوات الله علیهمنقول است که زبان مبارک ایشان اکثر اوقات گویا بوده است به کلمه طیبه لا اله الا الله چه راه می رفته اند و چه طعام می خورده اند و چه سخن می فرمودند الی غیر ذلک. و اگر ذکر قلبی را نیز مقارن ذکر لسانی سازد به اندک زمانی فتوح بسیار روی می دهد. تا می تواند سعی نماید که دم به دم متذکّر حق می بوده باشد تا غافل نشود که هیچ امری به این نمی رسد در سلوک و این ممدّی قوی است مر سالک را و معاونی است قوی در ترک مخالفت حق سبحانه و تعالی.

و پانزدهم: صحبت عالم و سؤال از او و استفاده علوم دینیه تا می تواند سعی کند که علمی بر علم خود بیفزاید «أکیس الناس من جمع علم الناس الی علمه» البته مراد از علم، علم دین است نه علم دنیا و اگر عالمی یابد که به علم خود عمل می کند متابعت او را لازم شمرد و از حکم او بیرون نرود و به اشارات ایشان بر عیوب خود مطلع گردد تا راه را زود طی تواند کرد و پیری که صوفیه می گویند عبارت از چنین کسی است (هلک من لیس له حکیم یرشده) و اگر چنین کسی نیابد و اعلم از خود نیز نیابد با کتاب صحبت دارد و با مردم نیکو سیرت که از ایشان کسب اخلاق حمیده کند. و هر صحبتی که او را متذکر حق و نشئه آخرت می سازد از دست ندهد.

و شانزدهم: با مردم به حسن خلق و مباسطت معاشرت کردن تا بر کسی گران نباشد و افعال ایشان را محملی نیکو اندیشیدن و گمان بد به کسی نداشتن.

و هفدهم: صدقِ در افکار و اقوال و افعال را شعار خود ساختن.

و هجدهم: در تحصیل رزق، اجمال کردن و بسیار به جد نگرفتن در آن، و تا می تواند به کم قناعت کردن و ترک فضول نمودن.

و نوزدهم: بر جفای مردم صبر کردن و زود از جا در نیامدن و بدخوئی نکردن، که هرچند جفا بیشتر می کشد و تلقّی بلا بیشتر می کند زودتر به مطلب می رسد.

و بیستم: اوقات خود را ضبط کردن و در هر وقتی از شبانه روز وردی قرار دادن که به آن مشغول می شده باشد تا اوقاتش ضایع نشود چه هر وقتی تابع موقوتٌ له است. و این عمده است در سلوک و تدارک نمودن هر چه از مذکورات فوت شده باشد وقتی که متنبّه شده باشد مهما امکن.

این است آنچه از ائمه معصومین صلوات الله علیهم به ما رسیده که خود می کرده اند و دیگران را می فرموده اند. اما چلّه داشتن و حیوانی نخوردن و غیر آن که از صوفیه منقول است از ایشان وارد نشده ضاهراً بعضی مشایخ امثال اینها را بجهت نفوس بعضی در سهولت سلوک مناسب می دیده اند بنابراین امر به آن می فرموده اند و مأخذ چلّه شاید حدیث: «ما أخلص عبد لله اربعین صباحاً الا جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» باشد و مأخذ ترک حیوانی «لا تجعلوا بطونکم مقابر الحیوانات» ( رسول اکرم/عیون الاخبار ) و نحو آن است و شکی در این نیست که گوشت کم خوردن و در خلوت نشستن و به فراغ بال و توجه تامّ مشغول ذکر بودن، دخلی تمام در تنویر قلب دارد و لیکن به شرط آنکه مانع جمعه و جماعت نباشد. هر که این چند چیز مذکور را بر خود لازم گرداند و به جدّ می کرده باشد از روی اخلاص أعنی«ابتغاء لوجه الله لا لغرض دنیوی عاجل» روز به روز حالش در ترقی باشد، حسناتش متزاید و سیئاتش مغفور و درجاتش مرفوع می گردد. پس اگر اهل علم باشد روز به روز معرفتش متزاید می گردد به الهام حق، به قدر کسب استعدادی که در عبادت و صحبت علما او را حاصل می شود. و به هر تقدیر او را قُربی به حق سبحانه حاصل می شود و محبت کهثمره معرفت است گاه به حدی می رسد که اکثر امور آخرت او را مشاهده می شود در این نشأة؛ و محبت هر گاه که اشتداد یافتو به حد عشق رسید و به ذکر حق مستهتر گشت تعبیر از آن به لقاء و وصول و نحو آن می کنند و این است غایت و غرض از ایجاد خلق چنانکه در حدیث قدسی وارد است «کنت کنزا مخفیاً فاحببت ان اُعرف فخلقت الخلق لکی اُعرف» و فی التنزیل «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (51 / 56 ). قیل أی لیعرفون و انما عبّر عن المعرفة بالعبادة لأنها لاتنفک عنها و إنّما عبّر عن اللازم بالملزوم لئلا یتوهّم ان المقصود أیّة معرفة کانت بل المعرفة الخاصة التی لا تحصل الا من جهة العبادة. چه معرفت را انواع متعدد و طرق متکثره است و هر معرفتی موجب قرب و وصول نمی شود پس هر که معرفت از راه عبادت او را حاصل شده او ثمره شجره آفرینش است و مقصود از ایجاد عالم؛ و دیگران همه به طفیل او موجود شده اند و از برای خدمت او؛ و لهذا در حدیث قدسی وارد است خطاباً للرسول صلی الله علیه و آله که «لولاک لما خلقت الافلاک» پس هر که همتی عالی دارد و در خود جوهری می یابد باید که بکوشد تا از راه عبودیت، خود را به این مرتبه نزدیک سازد، اگر به مقصد رسیدی زهی سعادت و اگر در این راه مُردی زهی شهادت «و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله».

در شوق این هوس گر جان دهم بِه که دل بر خانه و دکان دهم

والحمد لله ربّ العالمین و الصلاة علی محمّد و آله أجمعین.



[ یکشنبه 92/7/7 ] [ 11:45 صبح ] [ فتیان ]

نظر