اهل معرفت نیز این سؤال را بارها به صورت شفاهی و کتبی پاسخ داده اند و قلب طالبان طریق را مطمئن کرده و راه بهانه تراشی را بر مشککین بسته اند. پاسخ به این سؤال از منظرهای مختلف قابل بررسی است اولاً اینکه تسلیم مرجع طریقتی شدن و مقلد مرجع شریعتی شدن به معنای تسلیم و مقلد شخص شدن نیست بلکه شما مقلد و تسلیم دین هستید و این دین را از یک متخصص می گیرید و تسلیم نبودن و مقلد نبودن قبل از این است که شما مطمئن شوید که آیا کسی مرجع هست یا نه. اما بعد از اینکه با نشانه ها و محکها فهمیدید که کسی جزو مراجع شریعتی و طریقتی یا هر دو است و او را به عنوان مرجع پذیرفتید باید در مقابل او تسلیم باشید که البته در مسائل طریقتی این تسلیم بودن مهمتر و مؤکّدتر است زیرا در شریعت فقط در مسائل ظاهری تسلیم هستید و در طریقت در مسائل باطنی. وعرفان و طریق باطن، طریقی است بسیار پیچیده، دقیق، پُر از شیطنت، حملات به اهل طریق و پُر از معضلات که اگر کسی بخواهد بدون یک راهدان و راهنما، این طریق را بپیماید قطعاً از بین خواهد رفت و چه بسا لقمه چربی برای شیاطین شود. باید در مقابل شیطنتهای پیچیده، مواضع پیچیده ای هم گرفته شود. دقیقاً مثل جنگهای نامنظم یا به تعبیری جنگهای پارتیزانی و چریکی که ظاهراً بر خلاف قواعد جنگ کلاسیک است اما در واقع نظم پیچیده و پنهانی دارد تا دشمن نتواند به شما ضربه وارد کند. اگر قرار باشد اساتید عرفان در مقابل شیطنتهای پیچیده، موضعی ساده و کلیشه ای و به اصطلاح، کلاسیک بگیرند همه نیروهای حزب الله قلع و قمع شده و هیچ کس به مقصد نخواهد رسید. فرض کنید در جنگ چریکی یکی از سربازها به فرمانده اعتراض کند که چرا صفوف یکپارچه و سلاحهای یکسان و لباسهای یکدست نمی پوشیم؟ این حرف همانقدر مسخره است که از یک استاد عرفان انتظار داشته باشی که عملکردی مانند عوام و اهل ظاهر داشته باشد. گاهی اساتید عرفان می دیدند که شیاطین می خواهند یک سالک را مثلاً از راه عجب و غرور از مسیر بیرون کنند و در درون او اینچنین رخنه کنند لذا اساتید او را در جمع تحقیر می کردند یا دستور می دادند که مثلاً نماز شب را ترک کن یا فلان مستحب را ترک کن یا فلان کاری که در نزد عوام، پست و بی مقدار است انجام بده تا این رخنه بسته شود. حال ممکن است یک اهل ظاهر برایش شبهه شود که اگر این استاد عرفان است چرا چنین برخورد را کرد یا چرا بجای اینکه مرا به مستحبات دعوت کند دستور ترک می دهد. و یا ممکن است یک مقاب چندان شجاعت نداشته باشد که بتواند با هواهای نفسانی مقابله کند لذا استادش او را به برخی کارها که از نظر شرعی حلال و از نظر عوام و بی خردان و بی دانشان مشکل دار است دعوت کند تا صفت شجاعت را در او تقویت کند و هزار و یک مسئله اینچنینی که خیلی از آنها برای ظاهربینان قابل درک نیست و بسیاری از کسانی که از مسیر بیرون رفته اند به اینها توجهی نداشته اند و تسلیم هم نبوده اند تا در این مسائل گیر نکنند. برخی از مشایخ بوده اند که وقتی یک نااهل در میان جمعشان می آمد کارهایی می کردند که آن نااهل قدرت فهم و تجزیه و تحلیل آنها را نداشت لذا آرام آرام خودش از جمع اهل طریق جدا می شد و سالکان از امواج منفی او خلاصی می یافتند و البته گاهی این برخوردها و عملکردهای مشایخ امتحانی هم برای مدعیان ارادت و سرسپردگی بوده که مدعی صادق از مدعی کاذب معلوم می شده. در هر حال اهل معرفت همیشه توصیه می کردند که باید تسلیم اساتید عرفان باشید و از اعتراض دوری کنید که اگر چنین نکنید در دام شیاطین کارکشته و پیچیده درون و برون گرفتار شده و به هلاکت می رسید. ( هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حَکیمٌ یُرشِدُهُ ) و همیشه داستان موسی و خضر را به مریدان می دادند تا نصب العین کنند تا اگر چیزی را نتوانستند تجزیه و تحلیل کنند و به غلط پنداشتند که کار غلط و غیر شرعی دارد انجام می شود با یادآوری داستان موسی و خضر بدانند که حتماً حکمتی در کار است و زود قضاوت نکنند و از راه بیرون نروند. زیرا اساتید عرفان در مقابل شیطنت شیاطین درون و برون، مواضعی می گیرند که غیر از کسانی که به مقام استادی و جنگاوری در طریقت نرسیده باشند دلیل و حکمت این موضعگیری ها و عملکردها را نمی فهمند فلذا اعتراض و امتحان کردن اساتید عرفان و دلیل خواستن همیشه قبل از پذیرفتن آنها به عنوان استاد و مرجع است. یعنی شما قبل از اینکه یکی را به عنوان استاد عرفان قبول کنید باید او را امتحان کرده محک زده و با نشانه های اساتید عرفان تطبیق دهید که آیا او جزو اساتید عرفان الهی است یا جزو شیاطین و رهزنان است و پس از اینکه مطمئن شدید و او را به عنوان استاد پذیرفتید باید تسلیم و اصطلاحا سرسپرده او باشید و با عقل خود که ناقص بوده و در طفولیت است مسائل را تجزیه و تحلیل نکنید و کارهای اساتید را غیرشرعی مپندارید که قطعاً دلیل دینی برای ان وجود دارد ولی شما از آن بی اطلاع هستید درست مثل داستان حضرت موسی و حضرت خضر سلام الله علیهما. همچنین مسائل عرفانی را باید با قلب درک کرد نه با عقل. یعنی حتی اگر شما عقل کاملی هم داشته باشید باز هم در درک خیلی از مسائل عاجز هستید و فقط صاحب قلب می تواند انها را درک کند. لذا باید توصیه حضرت خضر به حضرت موسی یعنی گنج صبر و تسلیم را داشته باشید تا آرام آرام صاحب قلب شده و به مرور زمان و طی منازل بتوانید خیلی از مسائل را درک کنید.
البته در مورد نبی هم همین قانون را داریم که باید اول مطمئن شد که یک کسی نبی هست یا نه و بعد از اینکه مطمئن شدید که او نبی است حق ندارید در کارهای او دخالت کنید و باید تسلیم «ما جاء به النبی» باشید چرا که پس از پذیرفتن نبی به عنوان پیشوا اگر از او تبعیت محض نشود انحراف و اعوجاج و تعرب پیش خواهد آمد همانطور که در مورد رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بوده و هست. بر همین اساس است که همیشه مشایخ شریعت و طریقت، این اصل بسیار مهم یعنی تسلیم بودن را در به طور شفاهی و کتبی تأکید می کرده اند تا کسی از راه بیرون نرود بلکه برخی از مشایخ وقتی که کسی نزد آنها می آمد به طور صریح از او تعهد می گرفتند که اگر می خواهی با ما باشی حق هیچگونه اعتراض را نداشته و باید مطیع و تسلیم و صبور باشی. زیرا من مأمور نیستم دلیل خیلی از مسائل را برای شما بگویم و در بعضی جاها اقتضای حکمت است که نباید بگویم . که اگر چنین تعهدی را ندهی از آنجا که بسیاری از مسائل را نمی توانی تجزیه و تحلیل کنی و حکمت خیلی از چیزها را نمی دانی و نباید هم خیلی از جاها بدانی پس اگر بخواهی اعتراض کرده یا اطاعت نکرده و تسلیم نباشی بدون تردید دیر یا زود از راه بیرون خواهی رفت و شاید دیگر هیچگاه توفیق توبه و رجوع به صراط را پیدا نکنی. و در این بین شیطنت ها و سفسطه های نفس خبیث و کسانی که خود را خیرخواه و متدین نشان می دهند در این بیرون رفتن از مسیر و بازنگشتن به مسیر بسیار حائز اهمیت است که قطعاً کسانی که تسلیم نباشند در دام شبهات و سفسطه های آنها گیر خواهند کرد و از بین خواهند رفت. اعاذنا الله من شرور انفسنا و من الوسواس الخناس.
[ چهارشنبه 93/7/23 ] [ 3:53 عصر ] [ فتیان ]